اعتراف
رومینا جان امروز با اصرار زیاد میخواست ازم اعتراف بگیره و پشت سر هم ازم خواهش میکرد که یکی از رازهام رو بهش بگم .
منم قضیه دکتر بازی بچگیهام رو که یه دفعه خیلی هم باعث خجالتم شد رو براش گفتم .
بابا وقتی کوچک بود و شیطون بود.
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۱۰/۲۱ ساعت توسط مامان نازنین
|